کد مطلب:95292 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:160

زهد و پارسایی











عنصر دیگر موعظه ای نهج البلاغه «زهد» است. در میان عناصر موعظه ای، شاید عنصر زهد بعد از عنصر تقوا بیش از همه تكرار شده باشد. زهد مرادف است با ترك دنیا. در نهج البلاغه به مذمت دنیا و دعوت به ترك آن زیاد بر می خوریم. به نظر می رسد مهمترین موضوع از موضوعات نهج البلاغه كه لازم است با توجه به همه جوانب كلمات امیرالمؤمنین تفسیر شود، همین موضوع است و با توجه به اینكه زهد و ترك دنیا در تعبیرات نهج البلاغه مرادف یكدیگرند، این موضوع از هر موضوع دیگر از موضوعات عناصر نهج البلاغه زیادتر درباره اش بحث شده است. بحث خود را از كلمه «زهد» آغاز می كنیم:

«زهد» و «رغبت» اگر بدون متعلق ذكر شوند، نقطه مقابل یكدیگرند؛ «زهد» یعنی اعراض و بی میلی، در مقابل «رغبت» كه عبارت است از كشش و میل.

بی میلی دوگونه است: طبیعی و روحی. بی میلی طبیعی آن است كه طبع انسان نسبت به شیئی معین تمایلی نداشته باشد، آنچنانكه طبع بیمار میل و رغبتی به غذا و میوه و سایر مأكولات یا مشروبات

[صفحه 225]

مطبوع ندارد. بدیهی است كه اینگونه بی میلی و اعراض ربطی به زهد به معنی مصطلح ندارد.

بی میلی روحی یا عقلی و یا قلبی آن است كه اشیائی كه مورد تمایل و رغبت طبع است، از نظر اندیشه و آرزوی انسان- كه در جستجوی سعادت و كمال مطلوب است- هدف و مقصود نباشد؛ هدف و مقصود و نهایت آرزو و كمال مطلوب اموری باشد مافوق مشتهیات نفسانی دنیوی، خواه آن امور از مشتهیات نفسانی اخروی باشد و یا اساسا از نوع مشتهیات نفسانی نباشد، بلكه از نوع فضائل اخلاقی باشد از قبیل عزت، شرافت، كرامت، آزادی و یا از نوع معارف معنوی و الهی باشد مانند ذكر خداوند، محبت خداوند، تقرب به ذات اقدس الهی.

پس زاهد یعنی كسی كه توجهش از مادیات دنیا به عنوان كمال مطلوب و بالاترین خواسته عبور كرده، متوجه چیز دیگر از نوع چیزهایی كه گفتیم معطوف شده است. بی رغبتی زاهد بی رغبتی در ناحیه اندیشه و آمال و ایده و آرزو است نه بی رغبتی در ناحیه طبیعت.

در نهج البلاغه در دو مورد «زهد» تعریف شده است. هر دو تعریف همان معنی را می رساند كه اشاره كردیم. در خطبه 80 می فرماید:

ایها الناس! الزهادة قصر الامل و الشكر عند النعم و الورع عند المحارم.

ای مردم! زهد عبارت است از كوتاهی آرزو و سپاسگزاری هنگام نعمت و پارسائی نسبت به نبایستنیها.

[صفحه 226]

در حكمت 439 می فرماید:

«الزهد كله بین كلمتین من القرآن قال الله سبحانه: «لكیلا تأسوا علی ما فاتكم و لا تفرحوا بما اتاكم» و من لم یأس علی الماضی و لم یفرح بالاتی فقد اخذ الزهد بطرفیه».

زهد در دو جمله قرآن خلاصه شده است: «برای اینكه متأسف نشوید بر آنچه (از مادیات دنیا) از شما فوت می شود و شاد نگردید بر آنچه خدا به شما می دهد»؛ هر كس بر گذشته اندوه نخورد و برای آینده شادمان نشود بر هر دو جانب زهد دست یافته است.

بدیهی است وقتی كه چیزی كمال مطلوب نبود و یا اساسا مطلوب اصلی نبود بلكه وسیله بود، مرغ آرزو در اطرافش پر و بال نمی زند و پر نمی گشاید و آمدن و رفتنش شادمانی یا اندوه ایجاد نمی كند.

اما باید دید كه آیا زهد و اعراض از دنیا كه در نهج البلاغه به پیروی از تعلیمات قرآن زیاد بر آن اصرار و تأكید شده است، صرفا جنبه روحی و اخلاقی دارد؟ و به عبارت دیگر: زهد صرفا یك كیفیت روحی است یا آنكه جنبه عملی هم همراه دارد؟ یعنی آیا زهد فقط اعراض روحی است یا توأم است با اعراض عملی؟

و بنا بر فرض دوم آیا اعراض عملی محدود است به اعراض از محرمات و بس كه در خطبه 80 به آن اشاره شده است و یا چیزی بیش از اینست آنچنانكه زندگی عملی علی علیه السلام و پیش از ایشان زندگی عملی رسول اكرم صلی الله علیه و آله نشان می دهد؟

[صفحه 227]

و بنابراین فرض كه زهد محدود به محرمات نیست، شامل مباحات هم می شود، چه فلسفه ای دارد؟ زندگی زاهدانه و محدود و پشت پا زدن به تنعمها چه اثر و خاصیتی می تواند داشته باشد؟

و آیا بطور مطلق باید عمل شود و یا صرفا در شرائط معینی اجازه داده می شود؟

و اساسا آیا زهد در حد اعراض از مباحات، با سایر تعلیمات اسلامی سازگار است یا خیر؟

علاوه بر همه اینها، اساس زهد و اعراض از دنیا بر انتخاب كمال مطلوبهائی ما فوق مادی است؛ آن كمال مطلوبها از نظر اسلام چیست؟ مخصوصا در نهج البلاغه چگونه بیان شده است؟

اینها مجموع سؤالاتی است كه در زمینه مسأله زهد و اعراض از دنیا، كوتاهی آرزو- كه در نهج البلاغه فراوان درباره آنها بحث شده- باید روشن شود.

در فصول آینده این سؤالات را مطرح و بدانها پاسخ می گوئیم.

[صفحه 228]


صفحه 225، 226، 227، 228.